۱۳۹۴ شهریور ۱۶, دوشنبه

18 - تناقض در داستان ادم و خوردن از درخت ممنوعه



تناقضات ناشی از تحریف در تورات و انجیل 18

تضادهای کتاب مقدس بسیارند که شاید آدرس انها را در پستی در همین وبلاگ برای اهل تحقیق قرار دهم اینک مطالبی را از تحریفاتی که درتورات انجام گرفته برای نتیجه گیری خردمندان می نویسم و سپس به تناقضات این کتابها با قران می پردازم باز هم تکرار می کنم که در اصل کتاب تورات و انجیل که از جانب خداوند بوده هیچ شک و شبه ای نیست و کلام خدا بدون تضاد و تناقض بیان میگردد و تناقضات نشان از دستبرد بشری در این کتابهاست و ما به تبعیت از قران امر شده ایم که به استوارترین راه ها هدایت می کند

تناقض در داستان ادم و خوردن از درخت ممنوعه

در کتاب پیدایش باب 2 آیه ی 16 و 17 خدا به آدم میگوید هرگاه از درخت ممنوعه بخورد در همان روز خواهد مرد و ادم از درخت ممنوعه می خورد و 930 سال زندگی میکند بنا به گفته ی  کتاب پیدایش باب 5 آیه ی 5
۱۶ و خداوند خدا آدم را امر فرموده، گفت: «از همة درختان باغ بی ممانعت بخور، ۱۷ اما از درخت معرفت نیک و بد زنهار نخوری، زیرا روزی که از آن خوردی، هرآینه خواهی مرد
 ۵ پس تمام ایام آدم که زیست، نهصد و سی سال بود که مرد.
۶ و چون زن دید که آن درخت برای خوراک نیکوست و بنظر خوشنما و درختی دلپذیر و دانش افزا، پس از میوه‌اش گرفته، بخورد و به شوهر خود نیز داد و او خورد. 
پیدایش   فصل ۲  (ترجمه قدیم)

 
آدم و حوا  

۱۵ پس خداوند خدا آدم را گرفت و او را در باغ عدن گذاشت تا کار آن را بکند و آن را محافظت نماید. ۱۶ و خداوند خدا آدم را امر فرموده، گفت: «از همة درختان باغ بی ممانعت بخور، ۱۷ اما از درخت معرفت نیک و بد زنهار نخوری، زیرا روزی که از آن خوردی، هرآینه خواهی مرد ۱۸ و خداوند خدا گفت: «خوب نیست که آدم تنها باشد. پس برایش معاونی موافق وی بسازم ۱۹

پیدایش   فصل ۵  (ترجمه قدیم)

 
از آدم تا نوح  
 ۱ این است کتاب پیدایش آدم در روزی که خدا آدم را آفرید، به شبیه خدا او را ساخت، ۲ نر و ماده ایشان را آفرید. و ایشان را برکت داد و ایشـان را «آدم» نام نهـاد، در روز آفرینـش ایشـان. ۳ و آدم صد و سی سال بزیست، پس پسری به شبیه و بصورت خود آورد، و او را شیث نامید. ۴ و ایام آدم بعد از آوردن شیث، هشتصد سال بود، و پسران و دختران آورد. ۵ پس تمام ایام آدم که زیست، نهصد و سی سال بود که مرد. ۶

پیدایش   فصل ۳  (ترجمه قدیم)

  گناه آدم و حوا  
 ۱ و مار از همة حیوانات صحرا که خداوند خدا ساخته بود، هُشیارتر بود. و به زن گفت: «آیا خدا حقیقتاً گفته است که از همة درختان باغ نخورید؟» ۲ زن به مار گفت: «از میوة درختان باغ می‌خوریم، ۳ لکن از میوة درختی که در وسط باغ است، خدا گفت از آن مخورید و آن را لمس مکنید، مبادا بمیرید ۴ مار به زن گفت: «هر آینه نخواهید مرد، ۵ بلکه خدا می‌داند در روزی که از آن بخورید، چشمان شما باز شود و مانند خدا عارف نیک و بد خواهید بود ۶ و چون زن دید که آن درخت برای خوراک نیکوست و بنظر خوشنما و درختی دلپذیر و دانش افزا، پس از میوه‌اش گرفته، بخورد و به شوهر خود نیز داد و او خورد. ۷ آنگاه چشمان هر دوِ ایشان باز شد و فهمیدند که عریانند. پس برگهای انجیر به هم دوخته، سترها برای خویشتن ساختند. ۸ 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر